بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

دو نفر با هم حرف می زدند یکی خدا و دیگری بنده. خدا هر چه می گفت، بنده می دید. هر جا هم که نمی دید وقتی بود که خیره شده بود. کلام آنجا متوقف بود.

ابلیس باطعنه گفت: کو چشم؟کو چشم انداز؟  

بنده از کوری ابلیس ترسید!

خدا گفت: شهید!

بنده تکانی خورد انگار که دوباره متوجه همکلامیش با خدا شده باشد.فهمید شهید آنچه خدا نازل کرده و میکند را می بیند. چون لحظه ای چشم از رسول برنداشته است.

چشمانش را داد به شهید، دیگر چشمانش خیره نشد.به هر چیز خدا امر میکرد چشم می دوخت و از هر چیز که خدا می گفت، چشم بر می داشت.

فهمید شهید بینایی چشم است و همکلامی با خدا بدون بینایی ممکن نیست!

فهمید هر تغییری از پراکندگی یا همجهتی چشم ها به نسبت رسول است!

فهمید شهید جهت دهنده چشم ها به کلام خداست!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ تفریحی کلوب شبانه نظرات و پیشنهادات شورای دانش آموزی Michael طراحی سایت ، سئو ،تبلیغات در گوگل اديسون آموزش جوجه کشی فروشگاه اینترنتی استورچی رئال ربات | real robot تراوشات ذهنی آزاد