بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

دو نفر با هم صحبت میکردند؛ دو نفری که خیلی با هم فرق داشتند؛ یکی خدا بود و یکی بنده. خدا می گفت و بنده خیره خیره نگاه می کرد. ۲۸۶آیه طول کشید، چشم هایش گرم شد و چرت کوتاهی زد. بیدار که شد ابلیس با طعنه به او گفت: کجا رفتی؟

بنده اولش هاج و واج نگاه کرد. بعدش احساس کرد می تواند با همین بهانه با خدا حرف بزند و خنده خنده گریه کند.

 خدا گفت خیالت راحت من حی قیومم اون موقع که تو چرت می زنی من بیدارم. هیچ وقت چشم ازت برنمی دارم.

بنده فهمید اینکه خدا چرت نمی زنه یعنی مهربونه!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مجله گردشگری software99 فروشگاه اينترنتي انلاين خريد کنيد درب منزل تحويل بگيريد عشق اهنگ زندگی زناشویی ایران صنعت پایگاه سایبری استان خوزستان مرکز اطلاعات زیبایی فیلم جدید